نقد فیلم مردن در آب مطهر؛ در مسیر نفاق
- برادران محمودی که خود اصالت افغانی دارند، همواره دغدغهی مهاجرین افغان و ظلمها و سختیهایی که بر آنها تحمیل میشود را دارند.
- فیلم داستان حامد، جوانی افغان را روایت میکند که به صورت قاچاقی وارد ایران شده و با کمک دوست برادرش سهراب قصد دارد تا برای زندگی به اروپا و پیش برادرش برود.
- مردن در آب مطهر ملغمهای ضد ایرانی و ضد انسانی است.

مردن در آب مطهر، فیلم امسال برادران محمودی در جشنوارهی فجر، بهانهای جدی برای طرح یک مسئلهی اساسی است. پس از دیدن فیلم هنگام ترک سالن و با اولین برخورد نسیم سرد شبانگاهی به صورتم، چند سوال پررنگتر از بقیه در ذهنم نقش بست. این که معیار اعطای پروانهی ساخت چیست؟ چطور ممکن است آقایان از چنین فیلم ضد ایرانی و ضد وطنی حمایت کنند تا ساخته شود و از سوی دیگر بعضی از فیلمهای منتقد که اتفاقا ضد ایران هم نیستند و در اصل خیرخواهند، حمایت که پیشکش، تحمل هم نمیشوند؟ این مرز خودی و غیر خودی را عزیزان سیاستگذار و سرمایهگذار و مسئول چطور تشخیص میدهند؟ کاش همین تحملی که دربارهی مردن در آب مطهرها داشتند، دربارهی فیلمهای دیگر هم میکردند.
آن وقت دلمان نمیسوخت و افتخار هم میکردیم که سطح نقدپذیری جامعه و مسئولین ما چقدر بالاست. منتها این اتفاق که نمیافتد هیچ، آقایان دوست و دشمن را هم قاطی میکنند و نتیجه میشود مردن دخترک مظلومِ افغان در آب مطهر به دست ایرانیهای وحشی و قاتل.
برادران محمودی که خود اصالت افغانی دارند، همواره دغدغهی مهاجرین افغان و ظلمها و سختیهایی که بر آنها تحمیل میشود را دارند. تقریبا اکثر فیلمهای آنها دربارهی همین موضوع بوده و تا اسکار هم رفتهاند. این بار جمشید محمودی صرفا تهیه کننده بوده و برادرش نوید کارگردانی و نویسندگی فیلم را بر عهده داشته است. مردن در آب مطهر هم به واسطهی ادامه دادن همان دغدغهی پیشین، داستان حامد (متین حیدرینیا) جوانی افغان را روایت میکند که به صورت قاچاقی وارد ایران شده و با کمک دوست برادرش سهراب (علی شادمان) قصد دارد تا برای زندگی به اروپا و پیش برادرش برود.
همان اول کار در کامیون قاچاقچیها یک رابطهی عاشقانه بین حامد و دختر مهاجر دیگری به نام رونا شکل میگیرد و پیش از جدایی رونا دستبندش را به حامد میدهد. بعد هم حامد میرود به امید اینکه روزی خارج از مرزهای ایران رونا را ببیند.
از لحظهی شروع فیلم نخستین ایرانی به تصویر کشیده شده یک قاچاقچی وحشی است که با افغانها بد برخورد میکند و بعدا حتی به خواهر مریض سهراب هم حمله میکند و نمونهی کامل یک انسان قرون وسطایی است. همین آدم در آخر از سوی شخصیتهای سمپات داستان کتک مفصلی نوش جان میکند. معلوم نیست این مشتها و لگدها که به سر و روی او زده میشود کتکی است که ایرانیان لایق آن هستند که از افغانها بخورند؟ یا همان لگد فروخفتهای است که برادران محمودی که از صدقهسری سینمای ایران و پولهای دولتی و شیر نفتش به نان و نوایی رسیدند، هر روز که بیدار میشوند دلشان میخواهد به کمر هر ایرانی که میبینند بزنند؟
ایرانی دیگر هم زنی است که از شرایط سخت دختران مهاجر افغان سواستفاده کرده و اتاقکهای درب و داغانش را قیمت بالا به آنها اجاره داده است. رسما یک ایرانی انسان در فیلم پیدا نمیشود. همه وحشی و ظالم و بیرحماند و از سوی دیگر مهاجرین افغان همه مظلوم و مورد ظلم. فیلم خودش همه چیز را تعمیم میدهد و در نتیجه تبدیل به یک دعوای نژادی میشود، چیزی که در این روزگار عجیب است.
از جایی به بعد مسئلهی عشق اولیه بین رونا و حامد دوباره به ساختار فیلمنامه وارد میشود. حامد “کاملا اتفاقی” رونا را در یک ماشین میبیند که دو مرد مشغول آزار و اذیت او هستند. در نتیجه با کمک سهراب و شرلوک هولمز بازی گل کردهشان به دنبال رد و نشانی از رونا میگردند و در نهایت نیز حتی پس از رقم خوردن پایان مثلا تراژیک فیلم مشخص نمیشود واقعا چه بر سر رونا آمد.
نوید محمودی احتمالا دلش میخواسته مسئلهی قتل ناموسی و یا قتلهای مذهبی را هم وارد داستان کند، کمی فکر کرده و دیده دیگر فیلمنامه جایی برای یک مسئلهی کلان دیگر ندارد و در نتیجه به صورت کد و در عدم قطعیت آن را بیان کرده است. همان طور که مسئلهی تغییر دین از اسلام به مسیحیت و دودلیهای حامد برای انجام آن در فیلمنامه رسما چپانده شده است. همهی اینها به علاوه بازی بد بازیگران و لهجهی ضعیف افغانی اکثر ایرانیهای نقشهای افغان سبب شده تا مردن در آب مطهر تبدیل به ملغمهای کامل شود که هم ضد ایرانی است و هم ضد انسان.
در پایان دوست دارم چند جملهای خطاب به دو فیلمساز محترم عرض کنم. آقایان محمودی عزیز که در تلویزیون سریال میسازید و در سینما راحتتر از بسیاری از ایرانیهای دیگر کار میکنید و ما هم شما را از خودمان میدانیم. ما تمام سختیهایی که بر افغانها گذشته را میبینیم و درک میکنیم؛ اما شما هم بدانید مردم ایران دشمن شما نیستند و این مسیری که شما در آن هستید مسیر نفاقانگیزی است.
کمی قدر بدانید، کمی اطلاعات کسب کنید و کمی از شاسی بلندهایی که در همین کشور به آن رسیدهاید پیاده شوید و به دیدار جماعت کارگری بروید که ایرانی و افغانی از یک سفره غذا میخورند و حرمت نمکی که میخورند را هم نگه میدارند.