نقد فیلم عامه پسند؛ تناقضات تمام نشدنی یک فیلمساز با ذهن و دلش
نقد فیلم عامه پسند؛ تناقضات تمام نشدنی یک فیلمساز با ذهن و دلش
- فهیمه وقتی به شهرضا میآید، برای اجاره منزل با مشکل مواجه میشود.
- عامهپسند به شکل صریحی تمام افراد را در موقعیتی قرار میدهد که نتوانند از خودشان دفاع کنند.
- افسانه دختر زنی است که با فهیمه دوست صمیمی بوده و مدتهاست که در گذشته است.
- فیلم سهیل بیرقی تمامقد علیه سنت و ارزشهای آن عمل میکند.

روایت خطی فیلم با سکانسهای نامفهومی که حذفشان به روند کلی کار صدمهای نخواهد زد، به هم خورده است و البته صورت واضح این سکانسها بعدا نمایش داده میشوند ولی به نظر نمیرسد که همه اینها بتواند جای خالی تعلیق را در این فیلم پر کند. طبیعتا بحث اصلی درباره فیلمی مثل عامهپسند، زیاد نمیتواند روی تکنیک متمرکز شود و بیشتر جنبه مضمونی پیدا خواهد کرد.
یک زن ۵۷ ساله به نام فهیمه (فاطمه معتمدآریا) بعد از ۲۸ سال زندگی مشترک با مردی به نام محمد علی، یک روز متوجه خیانت همسرش میشود. آنها از هم طلاق میگیرند و این زن از تهران به زادگاهش یعنی شهرضا برمیگردد تا زندگی جدیدی را شروع کند. این اتفاقات قبل از شروع فیلم رخ دادهاند و در اثناء روایت خرد خرد مشخص میشوند.
اوایل فیلم مردی که لابد وکیل است، از پشت قاب به فهیمه میگوید که حقالزحمه کار در منزل، طی ۲۸ سالی که با محمدعلی زندگی کرده، سالی یک میلیون تومان میشود. ۱۴ سکه طلا مهریه او هم به این مبلغ اضافه خواهد شد که مشخص است رویهمرفته رقم قابل توجهی نمیشود. فهیمه وقتی به شهرضا میآید، برای اجاره منزل با مشکل مواجه میشود. او با اینکه زنی جاافتاده و مسن است، از مرد بنگاهی میشنود که صاحب ملک خانهاش را به زنی تنها اجازه نمیدهد و کل شهرضا چنین است.
این مرد بنگاهی هم مثل وکیلی که درباره حقوق فهیمه هنگام طلاق صحبت میکرد، خارج از قاب قرار دارد و چهرهاش دیده نمیشود. عامهپسند در ادامه هم پر از کسانی است که یا فقط صدایشان شنیده میشود یا تنها اسمشان به میان میآید و حتی صدایشان شنیده نمیشود که محمدعلی، شوهر فهیمه، یکی از آنهاست. این تاکید ویژه بر روی عدم نمایش چهرههای متعدد افرادی که در اطراف فهیمه قرار دارند، به نوعی میل مفرط فیلمساز به قضاوت کردن منفی درباره آنها را نشان میدهد.
عامهپسند به شکل صریحی تمام این افراد را در موقعیتی قرار میدهد که نتوانند از خودشان دفاع کنند و حذف تصویرشان، توأم با شنیده شدن دیالوگهایی از آنها یا درباره آنهاست که شخصیت شکل نگرفتهشان را به شدت تخریب میکند. به هر حال علیرغم اینکه فیلم با صحنهای از بوتاکس کردن فهیمه شروع میشود و پس از آن دیالوگ وکیل او برای طلاق را میشنویم؟ وقتی این زن مطلقه به شهرضا رفته و با مرد بنگاهی در خانهای که به او اجازه داده نمیشود صحبت میکند، قصه فیلم عامهپسند تازه راه میافتد.
در میان فیلمهای جشنواره امسال فیلم دیگری به نام «قصیده گاو سفید» به کارگردانی بهتاش صناعیها هست که آن هم تم زنانهای دارد و توسط یک کارگردان مرد ساخته شده است. در «قصیده گاو سفید» هم بیتا (با بازی مریم مقدم)، وقتی به یک بنگاه معاملات ملکی میرود تا خانهای اجاره کند، شاگرد بنگاه به او هم مثل زن فیلم عامهپسند میگوید کسی به زنی که مردی همراهش نباشد، خانه اجاره نمیدهد. ظاهرا اجاره دادن خانه به زنهایی که سرپرستیشان به عهده یک مرد نیست، برای مطالبات فمینیستی در سینمای ایران، یک شکل نمادین پیدا کرده و این درحالی است که یک جستجوی ساده در آپهای تجاری مثل دیوار و شیپور، چیزی که در فیلم عامهپسند هم بارها نمایش داده شد، نشان میدهد در همین تهران چقدر اطلاعیههای رسمی برای اجاره منزل به افراد مجرد و یا حتی اجارههای روزانه وجود دارد.
سهیل بیرقی روایت فیلمش را به یک شهرستان کمتر شناختهشده میبرد تا برای این موضوع توجهی داشته باشد و بتواند بگوید در بخشهای دور از مرکز ایران، هنوز چنین فرهنگی وجود دارد و این در حالی است که هیچ جای ایران با زنی که در آستانه ۶۰ سالگی قرار دارد، چنین برخوردی نمیشود.
صدای وکیلی که از پشت قاب در اوایل فیلم میآید و حقوق سه دهه کار فهیمه در منزل را چیزی کمتر از مجموع یک سال دستمزد کارمندی میانپایه اعلام میکند، نماینده قوانین سنتی ایران در این فیلم است؛ در حالی که همین سنت، اشاره صریحی در قوانین شرعیاش راجعبه این دارد که زنان بالای ۶۰ سال، جدای بعضی از استثنائات مصرح، ملزم به رعایت حجاب نیستند و چطور میشود در نقد چنین سنتی آن را متهم کرد که به زنی ۶۰ ساله خانه اجاره نمیدهد؟
فمینیسم سینمای ایران حتی مسئلهاش را درست پیدا نکرده است تا چه رسد به اینکه نوع پرداخت آن را بداند. این همه تاکید روی فردگرایی که وقتی قالب زنانه پیدا میکند، استقلال از مردان را مسئله اصلی قرار میدهد و جامعه سنتی را مانع آن قلمداد میکند، بخشی از سینمای ایران را از درک این نکته ساده دور نگه داشته که دغدغهها و اولویتهای اصلی زنان ایرانی چیزهایی نیست که در این قصهها بهشان پرداخته میشود. به هر حال فهیمه با وساطت افسانه (باران کوثری)، نهایتا موفق میشود خانهای را اجاره کند.
افسانه دختر زنی است که با فهیمه دوست صمیمی بوده و مدتهاست که در گذشته است. فهیمه در ادامه تصمیم میگیرد با سرمایه اندکش یک کافیشاپ راه بیندازد. او در شهرضا با پسری به نام میلاد آشنا میشود که معلم موسیقی و یوگا است. میلاد به طور مشخص دارای خصوصیات تیپیکال کسانی است که مردهای همجنسگرا در فیلمهای غربی دارند؛ هرچند فیلم، اشاره صریحی به این موضوع نمیکند و اگر ممیزیهای سینمای ایران اجازه میداد، حدسش دشوار نبود که سازنده فیلم از چنین اشاره صریحی ابا نداشته باشد.
فهیمه شیفته خلاقیتهای میلاد در طراحیهای هنری میشود و تصمیم میگیرد که از او برای راهاندازی کافیشاپ استفاده کند. آنها خانهای قدیمی را اجاره میکنند و طرحی مدرن در آن پیاده میکنند. نتیجه کار چیزی شبیه کافههای تهران و کلانشهرها میشود که یک ملغمه لوکس و تزئینی از سنت و مدرنیته هستند. فهمیمه بخشی از این خانه قدیمی را برای زندگی و برگزاری کلاسهای یوگا در اختیار میلاد میگذارد اما شراکت این دو نفر باعث پیچیدن زمزمههایی در گوشی دربارهشان میشود.
افسانه کسی است که در تنوره گرفتن این شایعات نقشی اساسی دارد. از طرفی دیگر کافیشاپ مشتری پیدا نمیکند و ورشکست میشود و فهیمه از پس پرداخت بدهیهایش بر نمیآید. پس از مدتی مردم مردم محل هم درباره کلاسهای یوگای میلاد استشهاد محلی جمع میکنند و همین باعث پلمپ شدن «کافه کلبه» میشود. انتهای فیلم جایی است که افسانه این کافه را از چنگ فهیمه در میآورد تا به سفرهخانه تبدیلش کند. میلاد هم قبل از پلمپ شدن محل و وقتی که کافه ورشکست شده بود، بیخبر گذاشت و رفت.
فیلم سهیل بیرقی تمامقد علیه سنت و ارزشهای آن عمل میکند. او از اینکه حمله به سنت را با لحنی کاملا یکجانبه انجام بدهد، هیچ ابایی ندارد و آدمهای منفوری که کافه کلبه فهیمه را نمیخواهند و سفرهخانه افسانه را به همراه قلیانهایش میخواهند، حتی از تصاویر فیلم عامهپسند هم سهمی ندارند، چه رسد به این که بتوانند وسط صحنه بیایند و حرفشان را بزنند و از خود دفاع کنند.
با این وصف، چالش اصلی با فیلمی مثل عامهپسند این نیست که موضعگیری آن را قبول داشته باشیم یا نه، بلکه چالش اصلیتر و ابتداییتر این است که اساساً این موضعگیری صورت واضحی پیدا نمیکند و در خودش دچار تناقضهایی حل ناشدنی است.